گاهی آدمها می روند...
نه برای اینکه دلایل بودن شان کم شده است..
به این دلیل که آنقدر کوچک اند
که..
تحمل حجم بالای محبت_ تورا ندارند..
*او که رفتنی ست..بگذار برود!*
این مرد خودپرست
این دیو این رهاشده از بند مست مست
ایستاده روبروی منو خیره در منست..
گفتم به خویشتن:
آیا توان رستنم از این نگاه هست؟
مشتی زدم به سینه ی او...
ناگهان دریغ!!
آیینه ی تمام قد روبرو شکست....
داری میری یه جای دور
ستاره هات بدون نور
سرعت کم سوت قطار
یه جای تنگ و بی عبور
یه پیچ پرخطر تو راه
خیره شدن چشام به ماه
خیلی دلم تنگه برات
به وسعت یک پر کاه..
یه شب خوب تو آسمون یه ستاره چشمک زنون
خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون
ستاره ی قشنگی بود آروم و ناز و مهربون
ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون
اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون
ماهه اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون
ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی همزبون
حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به آسمون